آفتاب آمده بود تا وسط اتاق و مگس ها را هم با خودش آورده بود. اردیبهشت بود و هنوز لذت داشت که دراز بکشی توی این آفتاب و آن قدر گل ختمی هایی را که با آن گردن خار خاری تا لب پنجره قد کشیده بودند نگاه کنی تا چشم هایت گرم شود، سنگین شود و خوابت ببرد؛ اگر مگس ها بگذارند. محمد حسین هر روز اول چادر بر می دارد مگس ها را بیرون می کند و گاهی که یکی دو تاشان سمج می شوند، آن قدر دور اتاق دنبالشان می کند تا بالاخره آنها را می گیرد توی مشتش. بعد در حالی که عرق از سر و رویش راه افتاده، می آید توی حیاط ولشان می کند. آن وقت است که نجمه سادات، عبدالباقی، نورالدین و بدرسادات با هم می زنند زیر خنده. نجمه می گوید: «آقا جون، خوب چرا این طوری می کنید؟ یکی بزنید توی سرش بمیرد دیگر.» و خودش جلو جلو می داند آقا جون چی جواب می دهد «عزیز دلم، این مگس هم جان دارد. نباید جان دار را کشت.» بعد چادر را با وسواس تا می کند و می دهد دست نجمه سادات. می گوید: «لباس را هیچ وقت پرت نکنید بیفتد یک گوشه. حتما آویزان کنید یا تا کنید.» کلی از این کارهای ریز ریز هست که مقید است آنها را انجام بدهد. دست هایش را قبل از کار و قبل و بعد از غذا بشوید. قبل از غذا کمی نمک بخورد، بعدش هم همینطور٬ وقتی سرش را شانه می کند بنشیند و چیزی پهن کند. ایستاده چیزی نخورد. توی در ننشیند. سبزه و گیاه _ اگر شده کم _ دور و برش باشد و... به بچه ها می گوید: « کسی که مقید باشد به چیز های کوچک، کم کم آماده چیز های بزرگ هم می شود. اینها خودش آدم را می کشد به سمت حقیقت.»
آقای قدوسی می گفت وصف این تفسیر تا لبنان و الأزهر مصر رفته. می گفت از قول امام موسی صدر گفته اند که از وقتی «المیزان» به دستش رسیده، کتابخانه اش تعطیل شده و کتاب دیگری نمی خواند. این چیزها را وقتی جلوی محمد حسین می گفتند، روی خوش نشان نمی داد. می گفت «تعریف نکنید. وقتی تعریف می کنید، خوشم می آید و وقتی آدم خوشش آمد، خلوص و قصد قربتش از بین می رود.» یک بار هم به گوشش رساندند که علیه «المیزان» چیزهایی نوشته اند و ایرادهایی گرفته اند. او وقتی شنید، دست کشید به ریشش که سفید سفید بود و لبخندی زد. هنوز سرش روی همان کاغذهایی بود که داشت می خواند. گفت: «بسیار خوب.» محمد باقر موسوی همدانی که کمی آن طرف تر نشسته بود، نفهمید استاد این «بسیار خوب» را به برای ترجمه او گفت یا آن چیزهایی که علیه «المیزان» نوشته اند. مدتی بود که او به درخواست علامه داشت «المیزان» را به فارسی بر می گرداند. بیشتر همین جا کار می کرد، کنار خود حاج آقا. این ساعتها از بهترین ساعتهای عمرش بودند. علامه گاهی از جوانیش، از سالهایی که در نجف درس می خواند، برای او چیزهایی تعریف می کرد و خیلی وقت ها هم ساکت بود. تفسیر را با هم می خواندند _ برای مطابقت ترجمه او با عربیش _ و به بعضی آیه ها که می رسیدند، آنهایی که درباره رحمت خدا یا غضبش بود یا آنهایی که داشت از توبه می گفت، صورت استاد گُر می گرفت و پره های بینیش می لرزید. این طور وقت ها، خودش را یک جوری از محمد باقر موسوی قایم می کرد. اما دیروز وقتی داشتند سوره «ص» را می خواندند، دیگر نتوانست جلوی خودش را بگیرد. سرش را برد پشت کرسی و شروع کرد بلند بلند گریه کردن...
(منبع: زندگی سید محمد حسین طباطبائی٬ نوشته حبیبه جعفریان - انتشارات روایت فتح)
۲۴ آبان سالگرد رحلت مفسر کبیر و عارف بصیر٬ علامه آیت الله سید محمد حسین طباطبائی رحمة الله علیه است.
اگر مطلب رو تا اینجا خوندین (!) فاتحه ای رو به روح بلندش هدیه کنید.
***
سیمای مهر در آیینه تصویر
برای مشاهده تصاویر با اندازه واقعی روی آنها کلیک کنید
اگر تصاویر رو نمی بینید٬ روی تصویر مورد نظر٬ راست کلیک کرده و Show picture رو انتخاب کنید.
بعدش هم کمی صبر کنید... انشاء الله می بینید!
(حجم تصاویر یه کم بالاست)
***
با تشکر از برادر عزیزم جناب آقای مداحی که امکان قرار دادن تصاویر رو در اینجا برای حقیر فراهم کردند
***
سلام الله و سلام ملئکته المقربین و المسلّمین لک بقلوبهم یا امیرالمؤمنین
...:::یکشنبه هر هفته بروزم:::...
سلام علیکم
توفیقی حاصل شد تا لحظاتی را با مطالب زیباتون سپری کنیم
با مطلب بسیار زیبایی در مورد کنترل گناه و غرائز از کتاب تفسیر سوره الحدید نوشته شهید آیت الله دستغیب به روز هستیم
منتظر حضور سبز شما و نظرات خوبتان هستیم
جهت سلامتی آقا امام زمان(عج) صلوات با عجل فرجهم
یا علی مدد
التماس دعای خیر
هوالرحمن
سلام
خیلی ممنون از حضورتون و لطفی که داشتید
انشالله خداوند قسمت همه آرزومندان و مشتاقان بکنه ...البته با معرفتی بیشتر ...کیفیت مهمتر از کمیته دیگه !! انشالله !
من هم برای اولین باره که با وبلاگتون آشنا شدم و از بابت این آشنایی هم باید ازتون تشکر کنم !
ماشالله از نظر همت و پربار بودن و....فکر کنم وبلاگ من در مقایسه با وبلاگ شما بدجوری کم بیاره !!!
مطلب آخرتون خیلی جالب بود ....حقیقتا خیلیش رو نشنیده بودم ....مخصوصا این جمله خیلی جای فکر داشت...:
« کسی که مقید باشد به چیز های کوچک، کم کم آماده چیز های بزرگ هم می شود. اینها خودش آدم را می کشد به سمت حقیقت.»
کلا ۴-۵ مطلب آخری رو خوندم ...به نظرم جالب بودن ...خدا قوت !
مخصوصا پست((یک لغت و کلی چیزهای دیگه !)) و (( اقم الصلاة لذکری))...
راستی در مورد همون پست اخیر (اقم الصلاة لذکری) یکی از دوستان دیگه هم تازگی توی وبلاگش پستی رو تقریبا به صورت مشابه قرار داده ...شاید بد نباشه سری بزنید :
http://zibatarinshakib.blogfa.com/
ضمنا ممنون از اینکه لینک کردید....بنده هم وبلاگتون رو لینک کردم تا انشالله بیشتر استفاده کنیم و مابقی نوشته ها رو هم بتونیم مطالعه کنیم
( گرچه فکر کنم من هم تا حدودی نوشته های پست یک لغت و....در مورد نت و وبلاگ ها وغفلت و...این چیزا شامل حالم شده باشه !!! ): )
قلمتون سبز و دلتون آسمونی !
در پناه حق
سلام بزرگوار
تازه دیدم کامنت حضرتعالی رو
این هم آدرسی که خواسته بودید :
http://birahgozar.blogfa.com/post-10.aspx
این یکی رو هم داشته باشید ، از همون جاست :
http://www.geocities.com/mziaeem/namaz.jpg
سلام
اولا که خود در تعریف خود فرمودی که سرپا تقصیری ..
در ثانی چه تقصیری بالاتر که ترک پست می کنی ؟
بیشتر بیا تو میدان ..
توقع زیادی یه ؟
علیک سلام...
بله حقیر فقیر کثیر التقصیر٬ سر تا پا تقصیرم که حساب این تقصیرات پای میزان اعماله و سر و کامون با خداوند سریع الحساب. کلانتری محل رو «تو رو سنه نه»!!! :دی (شکلک نداره بلاگ اسکای!)
آقا ما که اون پایین به خلق الله اعلام کردیم که هر یکشنبه بروزیم. ترک پست نکردیم ما. مگه اینکه مراد این باشه که چرا هر روز بروز نمی کنیم؟
حقیر فقیر کثیرالتقصیر٬ هم از لحاظ بضاعت علمی چیزی در بساط ندارم (آخه چی بنویسم هر روز؟!) و هم اینکه از نظر وقت بدلیل روزمره زدگی در مضیقه هستم. ولی توضیحا: حقیر پست هر هفته رو یک هفته قبل آماده می کنم و در طول هفته روش کلی کار می کنم.
ما تو میدونیم انشاء الله و قراره که شما رو هم بکشیم بیاریم تو!!!!
برادرمون آقای مداحی مراتب رو به اطلاع خواهند رسوند انشاء الله برای کشوندن شما تو میدون!
خواجه فرمود:
گوی توفیق و کرامت در میـــــــان افکنده اند
کس به میدان در نمی آید سواران را چه شد
که البته این میدان با اون میدان فرق فوکوله!! مستحضرید که؟!
به نام خدا
سلام
ممنون از حضورتون
شرمنده وظیفه من بود زودتر بیام چون شما بزرگترین
پیشاپیش میلاد حضرت رضا ع رو به شما تبریک میگم
(دعا کنید برام امروز وبلاگم برنده بشه اگه خدا بخواد برم حج)
التــــــــــــــــــماس دعا
درپناه حق پیروز باشید
انتخاب بسیار بجایی بود.
از این جواب قانع کننده تر نشنیده ام:
کسی باورش نمی شد، اما سؤالهایی بود که او می گفت «نمی دانم.» یا «بیشتر از این نمی دانم.»
یا این بند :
قمرسادات گفت: «مگر نشنیده ای، دخترم؟ مؤمن این طوری است. وقتی نماز می خواند که می خواند. وقتی نمی خواند ملائکه جای او می خوانند.» این چیزها را جوری می گفت انگار همه همین طورند.
موفق باشی
دیروز که شما در حال گفتگو بودید٬
من زیر سرم بودم تو بیمارستان...
غیبت موجهه؟؟؟
بخشی از مطلب مربوط به علامه رو خوندم.
---
درمورد قلم شکستن وبلاگیام: بنده الآن یه کم در حال انجام تعقیبات بعد از وبلاگم، یعنی کار! اگه قبول باشه!
تَقَلَبَ الله!!! خوووش آمدین...خسته نباشین!!
خدا رو شکر هنوز زنده ام...
(اما زنده بودن به چه قیمتی؟)
از رفیق بی ناممون خبری نیست ؟!!!
اجرتون با امام حسین که اینقدر مطالب مفیدی رو تو وبلاگتون می ذارین
مدد زغیر تو ننگ است
یا علی مدد
سلام...
با یاد و برای خدای صاحب روز جزا
سلام
آقا سالی که نکوست از بهارش پیدا است فکر می کنی این جملات درباره چیه :
دیپلمات ارشد دوشنبه 21/8/1386 - 21:21
سلام
اینجانب به عنوان سفیر کشور قدر قدرت شنگول دره سفلی شمالی حمایت مردم دولت احزاب جیگرکی های میدون تیر سیرابی پاک کن های دره غربی هالیوودیان دودره و سایر اقشار مظلوم کشورم اعم از معدوم و مفضول و محضور و معذور از اقدام براندازانه و تصرف کابینه وبلاگستان توسط گروه فشار مجهول الهویه فعلی را اعلام و با هیئت دولت قبلی همدردی و با کودتاچیان نوبت بعد اعلام همکاری مینمایم.
و من الله توفیق
سلام اقای بیضائی خوبی این مطالب خنده دار که اقای دانشجوی میانه رو نوشته چیه؟
سلام اقای احمدرضا ببیندی از اقای حسین اقا یاد بگیرد ببینید چقدر عکس گذاشته به هر کدام که بخوایی راحت می توانی گیر بدی ولی نمی دانم به چه کسی داره این طور چپ چپ نگاه می کنه . لطفا شما هم عکستونو عوض کنید